سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همای اوج سعادت

 

دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت

ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت

در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد

با پریشانی دل شوریده چشمم خواب داشت

کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل

شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت

نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود

تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت

دیده‌ام می‌جست و گفتندم نبینی روی دوست

خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت

ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می‌نمود

کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت

سعدی این ره مشکل افتادست در دریای عشق

اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

همیشه تو زندگیم دغدغه نوشتن داشتم،چیزایی که دوروورم میدیدم و مسائلی رو که میشنیدم رو تجزیه و تحلیل میکردم و تو یه سر رسید مینوشتم دوران دبیرستان دقیقاً یادمه ،هنوز دست نوشته هام رو دارم شاید قلمم خیلی قوی نباشه ولی واقعاً این کلمات تو قلبم پردازش میشه و به رشته تحریر در میاد مسائل زیادی تو زندگی همه ما هست که میشه ازش یه کتاب نوشت کاش یه نمایشنامه نویس ساده بودم شهر من بزرگان زیادی رو تو ادبیات تحویل اجتماع داده استاد هوشنگ ابتهاج،استاد اکبر رادی،استاد شیون فومنی...کاش تو محضر این اساتید میتونستم کسب فیض کنم و حرفای دلم رو زیباتر بزنم بهر حال ...

در اندرون من خسته دل ندانم چیست        که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

 

نمایشگاهی از تعدادی سنتور و  ساز ابداعی محمدرضا شجریان، استاد آواز و موسیقی ایرانی، از نوزده تا بیست و دوم اردیبهشت در خانه هنرمندان ایران برگزار می شود.

    در این نمایشگاه سازهای جدیدی که در کنسرت های اخیر استاد شجریان در ایران و چند کشور جهان استفاده شده به نمایش درخواهد آمد، همچنین از دو ساز جدید او هم به نام های باربد و ارغنون رونمایی خواهد شد.

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

 

چند یاد چمن و حسرت پرواز کنم 
بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم 
بس بهار آمد و پروانه و گل مست شدند 
من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم 
خار حسرت زندم زخمه به تار دل ریش
چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم 
بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ 
من دگر با چه دلی لب به سخن باز کنم 
سرم ای ماه به دامان نوازش بکذار 
تا در آغوش تو سوز غزلی ساز کنم 
به نوایم برسان زان لب شیرین که چو نی 
شکوه های شب هجران تو آغاز کنم 
با دم عیسوی ام گر بنوازی چون نای 
از دل مرده بر آرم دم و اعجاز کنم 
بوسه می خواستم از آنمه و خوش می خندید 
که نیازت بدهم آخر اگر ناز کنم 
سایه خون شد دلم از بس که نشستم خاموش 
خیز تا قصه ی آن سرو سرافراز کنم

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

پاگیر شده‌ام
پاگیر مذهبی تازه
که حرمت آفتاب را لکه‌دار! نه
و عصمت عشق را
بی هیچ کدورتی
در رنجش عصر پنج‌شنبه‌ها
می‌بخشد به اولین سلام


ارسال شده در توسط ایمان همایی

به زمین میزنی و می شکنی

عاقبت شیشه امیدی را

سخت مغروری و می سازی سرد

در دلی، آتش جاویدی را

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

مدتیه که اکبر عبدی رو کم کار میبینیم و  دلمون واسش خیلی تنگ شده احتمالاً مشکلات جسمی باعث این قضیه شده ولی یه چیزی رو میخوام بگم با نهایت احترامی که به همه بازیگرای عزیز میذارم بعد از آقای بازیگر ایران یعنی آقای انتظامی بنظر من اکبر عبدی بزرگترین بازیگر سینماست و نقش آفرینی اون مثال زدنیه امیدوارم سلامتی خودشو هر چه زودتر بدست بیاره بیچاره پیر شده از بس که مرده


ارسال شده در توسط ایمان همایی

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو _____ یادم از کشته‏ء خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید _____ گفت با این همه از سابقه نومید مشو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق _____ خرمن مه بجوی خوشه‏ء پروین بدو جو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحابه فلک _____ از چراغ تو بخورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار _____ تاج کاووس ببرد و کمر کیخسر
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش _____ دور خوبی گذرانست نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه‏ء حسن _____ بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت _____ حافظ این خرقه‏ء پشمینه بینداز و برو 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا
آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا
در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی
در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا 

 

 

زدرد عشق تو با کس حکایتی که نکردم
چرا جفای تو کم شد ؟ شکایتی که نکردم
چه شد که پای دلم را ز دام خویش رهاندی
از آن اسیر بلاکش حمایتی که نکردم 


ارسال شده در توسط ایمان همایی

 

چرا ترانم به تو بال و پر به من قفس بده

برهنه کن صداتو و ترانه هامو پس بده

آهای آهای ترانه خوون ، گم نشو پشت میکروفن

سنگر نساز از دکور و نورافکنو سپر نکن

آهای آهای ترانه خوون ، دلبسته ی گیشه شدی

تو هم تو این مکاره ی سکه، صدا پیشه شدی

 

ترانه هامو پس بده تو این سکوت منتشر

ترانه هامو پس بده، آهنگ پر ، ترانه پِِِِِِر

ترانه هامو پس بده، منو رو صحنه خط بزن

ترانه هامو پس بده، تو سمت تو من سمت من

عمری منو خوندی ولی یه لحظه نشناختی منو

عشقو میگفتی اما رج میزدی عاشق شدنو

جرعه به جرعه منو از خط به خط جون کندنام

نوشیدی و نو شدی از فریادهای بی صدام

چه عاشقانه رفته و آینده رو دوره کنون

پلواره میشدم برات جانب دلسپرده هات

عشق و ستیز و آرزوی مردم جهانمو

ترانه میکردم رو افت و خیز مغرور صدات

عین کسایی شدی که کیفور کشته دیدنن

برای تازیانه زن مست هورا کشیدنن

 

ترانه هامو پس بده ، تو این سکوت منتشر

ترانه هامو پس بده، آهنگ پر ، ترانه پِِِِِِر

ترانه هامو پس بده، منو رو صحنه خط بزن

ترانه هامو پس بده، تو سمت تو من سمت من

ای کاش تاریخو میشد برگردونم به روز یک

که جاده ی آیندشو تا منِ تو ویروون کنم

یه لحظه پیش از اولین سلام تو

از تو کم بشم

تا از تو هم ترانه کش جهانمو پنهون کنم

ترانه هامو پس بده، آینده راه تو خوش

من گم میشم از تو و این جماعت ترانه کُش

ترانه هامو پس بده، منو رو صحنه خط بزن

ترانه هامو پس بده، تو سمت تو من سمت من

 

 

 


ارسال شده در توسط ایمان همایی
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >